معنی رشته‌‌کوه بزرگ اروپا

لغت نامه دهخدا

اروپا

اروپا.[اُ رُ] (اِخ) دختر اَگِنور پادشاه صیدا در اساطیر یونانی. زاوش (زئوس) رب النوع بزرگ یونان به هیأت ورزگاو درآمده، اروپا را ربوده از دریا گذشت و بجریزه ٔ اقریطش (کرت) آورد و در آنجا از او پسری آمد و او را مینس نامید و او نخستین پادشاه آن جزیره گردید. (فرهنگ ایران باستان تألیف پورداود ج 1 ص 144).

اروپا. [اُ] (اِخ) اروبی. (حدود العالم). اوربی. (التفهیم). اَوَرفی. اروفا. (دمشقی). یکی از پنج قاره ٔ عالم و نزدقدما یکی از سه قسم آبادانی شمال. (حدود العالم).
مساحت سطح آن: پس از استرالیا اروپا کوچکترین برّهای عالم است. مساحت سطح آن 10/0/0922 هزارگز مربع میباشد و بهمین مناسبت اغلب علمای جغرافیا آنرا شبه جزیره ای از آسیا محسوب میدارند ولی چون از هر حیث از آسیا متمایز است بهتر این است که قطعه ٔ علیحده محسوب شود.
حدود آن: اروپا از سه طرف محدود بدریا و از یک طرف محدود به برّ بزرگ آسیاست.حدّ شمالی آن اقیانوس منجمد شمالی و حدّ غربی آن اقیانوس اطلس و دریاهای متعلقه ٔ به آن و حد جنوبی دریای مدیترانه (بحرالروم) و بحر مرمره و بحر اسود و دریای آزو است و از طرف مشرق محدود به آسیا است و کوه اورال آنرا از آسیا جدا میکند و حدّ جنوب شرقی آن دریای خزر و کوه قفقاز است.
وضع جغرافیائی و ابعاد آن: اروپا بین هفتادویک درجه و یازده دقیقه و سی وپنج ثانیه ٔ عرض شمالی ودوازده درجه و چهل دقیقه ٔ طول غربی و شصت درجه طول شرقیست (نسبت بخط نصف النهار پاریس) منتهی عرض آن از دماغه ٔ شمال تا جزیره ٔ کاندی در اقریطش (کرِت) 4000 هزارگز و منتهی طول آن از دماغه ٔ رُکا در پرتقال تا دریای کارا در شمال شرقی اروپا 5650 هزارگز است.
احوال معرفهالارضی اروپا: اروپادر هر یک از ادوار معرفهالارضی تغییرات فاحشی یافته تا بوضع کنونی درآمده است. در عهد اول خشکی پهناوری در تمام شمال و مرکز اروپا و قسمت شمالی اقیانوس اطلس کشیده شده از مشرق و جنوب بدو دریای باریک محدود میگشت. این دو دریا در جنوب غربی اروپا بیکدیگر رسیده اقیانوس منجمد شمالی و اقیانوس کبیر را بیکدیگر راه میدادند. در این عهد سلسله کوهی بنام رشته ٔ کالدونی در شمال اروپا پیدا شد ورشته ٔ دیگری بنام هرسی نین در مرکز این قطعه سر از خاک بدر کرد. کوههای کنونی انگلیس و اسکاندیناو از سلسله ٔ اول و جبال وژ در فرانسه و هارز و جنگل سیاه و سایر کوههای مرکزی فرانسه و آلمان از رشته ٔ دوم باقیمانده اند. در عهد دوم مرکز اروپا در آب فرورفته وجزایر چندی سر از آب بیرون آورد. در عهد سوم کوههای پیرنه و آلپ و کارپات و قفقاز تشکیل شد و اراضی شمال اقیانوس اطلس را آب فراگرفت ولی بحر مدیترانه از مشرق مسدود گردید. در عهد چهارم دریای مدیترانه ببحر اسود راه یافت و بحر آدریاتیک و اژه در بحرالروم پیدا شده این دریا بشکل کنونی درآمد. هم در این عهد تغییرات بزرگ سبب تغییر آب و هوای اروپا گشته سرمای شدید موجب باریدن برفهای عظیم و ایجاد یخچالهای وسیع شدو قسمت بسیار از زمینهای اروپا در زیر یخچالها (توچال) پوشیده گشت. این یخچالها تغییراتی در زمینهای اروپا داده و از خود آثاری بجا گذاشته اند که هنوز دیده میشود.
پستی و بلندی: زمینهای اروپا را نسبت بسایر قطعات ارتفاع بسیار نیست. ارتفاع متوسط آن از 330 متر نمیگذرد در صورتی که ارتفاع متوسط تمام خشکی های کره ٔ زمین نزدیک به 700 گز و ارتفاع متوسط آسیا از هزارگز متجاوز است. مرتفعات اروپا تقریباً ثلث زمینهای این قطعه میباشد. سلسله کوههای مهم آن در مرکز و جنوب واقع شده و جلگه هایش غالباً بسواحل دریا متوجه میشوند. برجستگی های اروپا، قسمتی از عهد اول و قسمتی از عهد سوم معرفهالارضی میباشد. کوههای قدیمی بواسطه ٔ تأثیرات خارجی کوتاه و کم ارتفاع شده اند قللشان مسطح و گنبدمانند گشته بریدگیهای خود را از دست داده اند. از کوههای عهد اول جبال انگلیس و اسکاتلند و اسکاندیناو بقایای سلسله ٔ کالدونی هستند که دریاهای کم عمقی مانند ایرلند و بحر شمال آنها را از یکدیگر جداساخته است و کوههای مرکزی آلمان و جنگل سیاه و کوههای وژ و ماسیف سانترال (کوههای مرکزی فرانسه) و مرتفعات جنوبی ایرلند از رشته ٔ قدیمی هرسی نین باقیمانده اند. جبال جدیده هنوز خطالرأس های مضرس و قلل ناهموار دارند و از حیث ارتفاع معتبرترین کوههای اروپا بشمار میروند. مهمترین آنها بترتیب از ساحل اقیانوس اطلس عبارتند از سیرامورنا در اسپانیا، رشته ٔ پیرنه (جبل البرانس) بین فرانسه واسپانی که قله ٔ معروفش نتو 3404 گز ارتفاع دارد، سلسله ٔ آلپ که از خلیج ژن در فرانسه تا ساحل آدریاتیک کشیده شده و بسه قسمت غربی و شرقی و مرکزی تقسیم میشود. آلپهای غربی بین فرانسه و ایتالیا و آلپهای مرکزی در سوئیس و آلپهای شرقی در اطریش است. سلسله ٔ آلپ مرتفعترین جبال اروپا و رئوس آن از برف و یخ پوشیده شده ارفع قلل آن من بلان (سفید کوه) 4800 گز بلندی دارد. با این حال این سلسله را معابری است که به آسانی از آنها عبور میکنند. معروفترین این معابر من سنی در فرانسه، سمپلون و سن گتار و سن برنارد مابین سوئیس و ایتالیا میباشد. دیگر سلسله ٔ آپنن در ایتالیا و آلپهای دیناریک در ساحل شرقی دریای آدریاتیک، رشته ٔ کارپات در شمال مجارستان و کوههای بالکان و کریمه و جبال قفقاز و اورال که سرحد آسیا و اروپا میباشند. اروپا را فلوات وسیع نیست ولی برعکس جلگه های آن بسیار است بطوری که دو ثلث این قطعه از همین زمینهای پست تشکیل میشود. معروفترین فلاتهای اروپا فلات بوهم و فلات ترانسیلوانی و فلات ایبری و مهمترین جلگه های آن جلگه ٔ پو در ایتالیا و جلگه ٔ مجارستان و رومانی و جلگه ٔ اروپای مرکزی است. جلگه ٔ اخیر از ساحل اقیانوس اطلس آغاز شده، جنوب انگلیس و سوئد و شمال فرانسه و آلمان و تمام هلند و قسمتی از بلژیک را طی کرده به لهستان میرسد و در اینجا جلگه ٔ لهستان و پس از آن جلگه ٔ وسیع روسیه را بخود ضمیمه کرده بدشت پهناور سیبری می پیوندد. حدّ جلگه ٔ اروپای مرکزی و دشت سیبری سلسله جبال اورال میباشد که مرتفعترین قلل آن از 1600 گز بلندتر نیست. در تمام این جلگه مرتفعاتی جز فلات والدائی در روسیه دیده نمیشود. جلگه ٔ اروپای مرکزی در پاره ای قسمتها از دشتهای رسوبی و قعر دریای قدیمی تشکیل یافته ولی قسمت بیشترآن در زیر یخچالهای عهد چهارم بوده که اکنون اثر رسوبات آنها باقی است.
آتش فشانها: قلل آتش فشان اروپا عبارتند از هکلا در جزیره ٔ ایسلند، اتنا در جزیره ٔ سیسیل (صقلیه)، وزوو درایتالیا نزدیک شهر ناپل و استرمبلی که در جزایر لیپاری واقع است. آتشفشان وزوو دو شهر ایتالیا پمپئی و هرکولانم را در سنه ٔ 79 م. ویران ساخت و مردم آنجا را هلاک کرد.
علل ترقی اروپا:سبب ترقی و پیشرفت اروپا حسن موقع آن است زیرا که این قطعه در نیمکره ٔ شمالی و در بهترین مناطق کره ٔ ارض (منطقه ٔ معتدله) میان سه قطعه ٔ آسیا و افریقا و امریکا واقع است. دریاهای بزرگ وسیله ٔ ارتباط آن را باقطعات دیگر بسهولت فراهم کرده و دریاهای فرعی از همه طرف در خاکها پیش رفته بدین وسیله نقاط داخلی را بهم مربوط کرده اند بطوری که جز سه کشور سوئیس و اطریش و مجارستان تمام ممالک اروپا دست بدریا دارند. وجوداین دریاها و عدم کوهها و فلوات مرتفع یا صحراهای سخت اروپا را دارای آب و هوای بحری و بارانهای مفید کرده و موانع ارتباط مردم و نشر تمدن و مشکلهای دیگر را از میان برداشته است.
شبه جزیره ها و جزایر: عمده مزیّت اروپا نسبت بسایر قطعات عالم وضع بریدگی زیاد سواحل آن است که تمام نقاط آنرا بدریا نزدیک کرده و از فوائد آن اراضی اطراف بهره مند میشوند و در سواحل دریا تشکیل شبه جزیره ها از قبیل شبه جزیره ٔ کانن و کلا و اسکاندیناوی در شمال و شبه جزیره ٔ ژوتلند و برتانی و ایبری در مغرب و شبه جزیره های ایتالی و بالکان و کریمه در جنوب داده است. بعلاوه جزایر بسیار از قبیل جزایر نروژ و دانمارک و جزایر فروئه گنگبار برتانی کبیر و جزایر آنگلونرماند در اقیانوس اطلس و جزایر بالئار و کُرس و ساردنی و سیسیل (صقلیه) و گنگبار یونان و جزیره ٔ کرت (اقریطش) در جنوب از هر طرف آنرا احاطه کرده اند و کلیهً در هر 290 هزارگز مربع یک هزارگز آن سواحل دریاست و این وضع طبیعی و بریدگی سواحل علاوه بر اینکه در تسهیل روابط حمل ونقل کمک میکند به ترقیات اوضاع طبیعی و تمدن ساکنین آن نیز مساعدت تامه کرده و بهمین واسطه است که اروپائیان با سرعت بسیار ترقی کرده اند.
دریاهای عمده ٔ اروپا: اروپا از سه طرف محدود بدریاست. نامهای دریاها و متفرعات آنها از اینقرار است: 1- اقیانوس منجمد شمال که دریای کارا و بحر ابیض از متفرعات آن است (سواحل دریا در این نقاط پست و باتلاقی است). 2- اقیانوس اطلس که متفرعات آن دریای بالتیک (خلیج بتنی و فنلاند و ریگا از متفرعات دریای بالتیک است و تنگه های اسکاژراک و کاتگا و سوند و بلت کبری و بلت صغری آنرا به اقیانوس اطلس متصل میکند). دیگر از متفرعات اقیانوس اطلس دریای شمال است که تخته سنگهای تحت البحری در آن بسیار است متفرعات آن پادکاله (مابین انگلیس و فرانسه) و دریای مانش و دریای ایرلند و خلیج گاسکنی است. شوری آب اقیانوس اطلس از سه الی چهار درجه است. 3- دریای مدیترانه که از تنگه ٔ جبل الطارق شروع میشود خلیج های لیون و ژن دریای تیرنی و دریای ایونی و دریای آدریاتیک و دریای مجمعالجزایر یا بحر اژه و دریای مرمره که بواسطه ٔ تنگه های داردانل و بسفر به بحر اسود وصل میشود و دریای سیاه که آزو از متفرعات آن است.
دریای خزر که در جنوب شرقی اروپا واقع شده حدود جنوبی آن متعلق به ایران میباشد و شوری آب آن 4 درجه است.
آب و هوا: کلیهً آب و هوای اروپا ملایم و معتدل است و باختلاف مجاورت با دریا و نزدیکی با بادهای غربی و عرض جغرافیائی و شکل کوهها تغییرمی یابد و حوالی دریا آب و هوای بحری دارد ولی آب و هوای نواحی شرقی کلیهً خشک و از ملایمت هوا بتدریج ازمغرب بمشرق کاسته میشود. آب و هوای سواحل اقیانوس اطلس منظم و مرطوب و ملایم است، در تابستان خنک و در زمستان معتدل میباشد، باران هم در تمام فصول در آنجا میبارد و در فصل زمستان بیشتر است. باد غربی هم پیوسته در سواحل مزبور میوزد و هوای آنجا را ملایم می کند.درجه ٔ حرارت مابین 31 درجه و 30/5 درجه است و تمام اراضی روسیه دویست روز از سال منجمد و یخ سطح آن را پوشانده است. اثر باد غربی هم در حدود غربی احساس میشود و در حدود مرکزی در تابستان بادهای شمالی و در زمستان بادهای شرقی از آسیا میوزد. آب و هوای حدود جنوبی از اروپا یا آب و هوای سواحل مدیترانه نیز بحری و کلیهً گرمست و اغلب در مدت تابستان خشک و سوزان میشود و در زمستان ملایم است و درجه ٔ حرارت متوسط آن شانزده درجه است و در مدت زمستان بعلاوه بادهای موسمی مختلف از حدود سواحل بسمت دریا میوزد و در هر جا اسم مخصوصی دارد (در سواحل دریای آدریاتیک موسوم به برا و در سواحل خلیج لیون فرانسه معروف به میسترال و در حدود افریقا موسوم به سیرُکو است) و در تابستان همه ٔ بادهای دریائی بسمت سواحل میوزد، در این حال در حدود صحرای افریقا بسیار وسخت است. هوای سواحل مدیترانه بواسطه ٔ خشکی آن روشن نیز هست و در نقاط بعیده اشیاء مختلفه بخوبی مشاهده میشود و نور آفتاب روشنائی مخصوص دارد ولی با وجود این باران در سواحل مزبور بسیار است ولی مدت آن کم وسیلابی است و در زمستان هم اغلب میبارد.
رودهای اروپا:
رودهای اروپا تماماً دارای مجرائی منظم و سیری ملایم میباشند و از هر حیث برای کشتی رانی قابل هستند و عموماً رودهای مزبور چندان بسیار و بزرگ نیستند و نمیتوان آنها را با نیل و آمازن برابر دانست. بزرگترین رودهای اروپا در حدود شرقی در جلگه ٔ روسیه جاری است و اول آن وُلگا است که 3395 هزارگز طول دارد و شعب اُکا و کاما در آن داخل می شوند هر یک به مراتب از رودهای غربی اروپا بزرگتر می باشند. دوم رود اروپا در طول، رود دانوب است، پس از آن رودهای دنیپر و دُن و پچرا و دنیستر و رَن و اِلب و ویستول و دُار و تاژ و رُن و سن و پو و تیبر و تایمز اند. مرکز یا بعباره اُخری منشاء عمده ای که رودهای اروپا را موجد است فلات والدائی روسیه و کوه آلپ میباشد. از فلات والدائی رودهای ولگا و دونا و دنیپر و از آلپ، رَن و رُن و پو و شعبه ٔ مهم دانوب ( (این)) تولید میشود. تمام رودهای اروپا بچهار مصب عمده تقسیم میشود: مصب اقیانوس منجمد شمالی، مصب اقیانوس اطلس، مصب مدیترانه و بحر اسود و متفرعات آن، مصب بحر خزر. این تقسیم جنس رودهای اروپا را درست معین نمیکند و وضع طبیعی آنها را ظاهر نمیسازد و بنابراین بهتر آن است که رودهای اروپا را بدسته های معین تقسیم کرده و از وضع اراضی و مجاری هر یک سخن رانیم. از حیث وضع طبیعی نیز رودهای اروپا بچهار دسته تقسیم میشود: رودهای اقیانوس اطلس، رودهای شرقی، رودهای آلپی، رودهای مدیترانه.
1- رودهای اقیانوس اطلس: رودهای مزبور چون از بارانهای منظمی که در تمام فصول می بارد تولید می شود دارای سیری ملایم است و عموماً در جلگه های سراشیب وسیعی جاری می باشد و مجاری آنها هم پستی و بلندی بسیار که مانع عبور و مرور کشتی شود ندارد و چون سرچشمه ٔ آنها از کوههای مرکزی اروپاست و آب آنها هم بواسطه ٔ باران و ذوب یخ و برف حاصل میشود زیاده و کم نمی گردد و رودهای مزبور دارای مصبی عمیق و منظم هستند، دلتا در آنها دیده نمی شود، بعلاوه چون در جریان خود گل و لای همراه ندارد مجری و مصب آنها هیچ وقت پر نشده و بالا نمی آید و عایقی برای ورود و خروج کشتی ها برودخانه ها تولید نمی نماید.
2- رودهای شرقی: رودهای مزبور که در جلگه ٔ روسیه جاری هستند از فلات مرکزی سرچشمه گرفته و در مدت زمستان منجمد و سیر آنهانیز منظم نیست و در مدت بهار و پائیز نیز طغیان میکند. در تابستان آب آنها بسیار کم میباشد زیرا منبع وسرچشمه ای که منظماً به آنها آب برساند ندارد ولی چون در جلگه های مسطح جاری میباشد برای کشتی رانی صلاحیت تامه دارد و عمده ٔ ترقیات ملت روس هم از این راه بوده است.
3- رودهای آلپی: رودهای مزبور چون از ذوب برف بوجود می آیند ابتدا دارای سیری سریع و مجرائی عظیم میباشند و تشکیل آبشارهای بسیار میدهند که بکار حرکت کارخانجات میرود ولی در نزدیک مصب نسبهً منظم تر هستند و طغیان آنها هم در بهار است زیرا در این وقت ذوب برف آلپ آب رودخانه ها را زیاده میکند و تا اواخر تابستان بهمین حال است ولی در زمستان کم آب میشوند. رودهای مزبور در جریان خود گل و لای بسیار همراه آورده در مصب رسوب میکند. (رُن و شعب آن، پو و شعب آن، این و دراو و ساو از ملحقات دانوب).
4- رودهای مدیترانه که سیلابی و دارای جریان غیرمنظم و تند هستند در موقع بهار و پائیز طغیان کرده و در زمستان کم آب میشوند و کشتی رانی بخوبی در آن نمیشود اغلب گل و لای بسیار همراه خود می آورند و تشکیل دلتاهای وسیعی در نزدیک مصب میدهد.
دریاچه های اروپا: دریاچه های اروپا بسیار میباشند ولی هیچیک بوسعت دریاچه های آمریکا و افریقا نیستند و عموماً از خرابی سطح فوقانی اراضی و یا بواسطه ٔ خاکهای رسوبی یخچالها تولیدمیشوند. دریاچه هائیکه از خرابی سطح فوقانی اراضی حاصل شده اند دریاچه های اِکس و کمبرلند و دریاچه ٔ پاون در فرانسه و وتر و ونر در سوئد و نروژ و بالاتن در هنگری میباشند. دریاچه های یخچالی، دریاچه های فنلاند و شمال سوئد و لادُگا اُنِگا و ایلمن و پی پوس در روسیه و ماژور و کم و گارد و ژنو و کاترکانتن و زوریخ و غیره است بعلاوه بعضی دریاچه های کوچک نیز در مصب رودها تشکیل یافته مثل دریاچه های کوچک پو.
وضع سواحل اروپا: مزایای وضع طبیعی و بریدگیهای بسیار سواحل اروپا که نقاط دوردست آنرا بدریا نزدیک ساخته و وضع مناسب دماغه ها و پیش آمدگیها که بمناسبت موقع در محلی مرتفع و در جائی پست است و همچنین توافق و مناسبت پیش آمدگیها و فرورفتگیها که به بحرپیمائی و دریانوردی اروپائیان مساعدت کرده و موانع واشکالات مراوده و مرابطه را برطرف ساخته است در ترقی اخلاق و وضع زندگانی اروپائیان بسیار کمک کرده است. سواحل اروپا به 4 قسمت میشود:
1- سواحل اقیانوس منجمد شمالی که حد شمالی جلگه ٔ بزرگ روسیه است. پست و باتلاقی است و چون مدتی از سال منجمد است چندان مفید نیست و در بعضی نقاط تخته سنگی و در برخی دیگر پست است و بندر آرخانگلسک در حدود جنوبی آن واقع است و مصب رودهای پچرا و دوینا و جزایر کالگواف و وی گاچ و نوول زمبل در حدود سواحل واقع شده است. 2- سواحل اقیانوس اطلس در شمال در حدود شبه جزیره ٔ اسکاندیناوی بریدگی زیاد دارد و تشکیل تخته سنگها و جزایر کوچک بسیار داده است که آنها را فیورد میگویند و مجمعالجزایر لفدن در شمال آن است و کلیهً سواحل مزبور تخته سنگی است. سواحل دریای بالتیک عموماً پست است زیرا از همه طرف محدود بجلگه میباشد و جزایر گوتلند و اُلند در حدود سوئد و آلند در حدود فنلاند و اُزِل و داگو در خلیج ریگا واقع شده. خلیج های فنلاند و ریگا در حدود شرقی آن و خلیجهای کوریش هاف و فریش هاف در سواحل جنوبی آن است. اراضی سواحل جنوبی دریای بالتیک در نقاطی که از جنس آهک و گچ بوده خراب شده و نقاطی که از سنگ سماق تشکیل یافته باقیمانده و تشکیل بریدگی بسیار داده است و جزایر سیلند و فیونی و فالستر که متعلق بدانمارک میباشد در مدخل آن واقع شده اند از شبه جزیره ٔ ژوتلند تا باب پادُکاله سواحل دریای شمال بسیار پست است و طوفان سخت آن نقاط باعث خرابی سواحل شده و آب دریا مقدار کثیری از سواحل را فراگرفته است و عده ٔ بسیاری از اهالی آن نقاط را تلف کرده و خلیج زوئیدرزه در سواحل هلاند است جنس اراضی سواحل دریای مانش در حدود فرانسه رسوبی و پست است و در شمال برتانی تخته سنگی میشود و جزایر آنگلونُرماند و دماغه ٔ سن ِماتیو در آن واقع است. سواحل خلیج گاسکنی هم در شمال شنزار و رسوبی است و مثل خطی مستقیم که در آن تپه های بسیار دیده میشود واقع شده است از این ببعد تا دماغه ٔ فی نیستر وضع سواحل بواسطه ٔ رشته ٔ کوه کانتابر تخته سنگی میشود و چون جنس احجار آن مختلف است بریدگی هم در آن دیده میشود. سواحل پرتقال عبارت از حدود غربی فلات هیبریک است در بعضی نقاط مرتفع و در نقاط دیگر پست است، مصب رود تاژ و دماغه ٔ رُکا و دماغه ٔ سن ونسان در جنوب آن است. سواحل ایرلاند و برتانی کبیر آنچه در مغرب است تخته سنگی و بریدگی زیاد دارد و جزو عمده ٔ سواحل شرقی رسوبیست و بریدگی چندان در آن یافت نمیشود. 3- سواحل مدیترانه در مواقعی که محدود بکوه است تخته سنگی و مرتفع و در نقاطی که محدود بجلگه است رسوبی و پست میباشد. بریدگی سواحل اسپانی کمتر و اراضی آن جلگه است و دماغه های گاتا و پالس و کرئوس در آن است و جزایر بالئار در حدود شرقی آن میباشد. سواحل فرانسه در حدود خلیج لیون رسوبی و پست و در حدود شرقی آن که منتهای جنوبی کوه است مرتفع و تخته سنگی است و جزایر کُرس و ساردنی در مقابل آن واقع شده. سواحل ایطالیا هم مثل سواحل اسپانی اغلب نقاط آن رسوبی است باستثنای خلیج ژن و سواحل جنوبی ایطالیا و سیسیل (صقلیه) تخته سنگی میباشند. مابین سیسیل و شبه جزیره ٔ کالابر تنگه ٔ مسین است که چندان عمقی ندارد وجزیره ٔ مالت نیز در جنوب سیسیل واقع شده است. سواحل شرقی دریای آدریاتیک در شمال و جنوب، تخته سنگی و مرتفع و در وسط رسوبی و پست است و بریدگی بسیار دارد. جزایر ایلیری و ایونی در شمال و جنوب آن واقع است. سواحل یونان هم بریدگی بسیار دارد و خلیج کُرنت در مغرب آن واقع شده و شبه جزیره ٔ مُره را که بشکل برگ توت است بیونان متصل میسازد و بعلاوه جزایر بسیاری هم از اطراف آنرا احاطه کرده و عمده ٔ آنها جزیره ٔ اقریطش و گنگبار سیکلاد است و دماغه ٔ ماتاپان نیز در جنوب آن واقع شده است سواحل بحر اسود در حدود بالکان و شبه جزیره ٔ کریمه و سواحل شرقی تخته سنگی و مابین کریمه و بالکان رسوبیست ومصب رودهای جنوبی روسیه در آن است و تنگه ٔ پِرِکُپ شبه جزیره ٔ کریمه را بجلگه ٔ روسیه و تنگه کِرچ دریای آزو را به بحر اسود متصل میکند. 4- سواحل بحر خزر که در شمال پست و باتلاقی و شنزار و از رسوب رودهای وُلگا و اورال تشکیل یافته است.
جغرافیای اقتصادی اروپا
نباتات: نباتات اروپا با وضع آب و هوای آن مناسب است. در نقاط سردسیر شمالی نباتات بسیار کم و در نقاط گرمسیر بیشتر است نباتات مواضع مرطوبی دارای برگهای پهن و سبز و نباتات مواقع کم آب کم برگ و صمغی است و کلیهً از حیث نباتات هم اروپا بر سایر قطعات عالم مزیت دارد زیرا تاهفتاد درجه ٔ عرض شمالی هم جو در آن زراعت میشود و درخت گیلاس نمو میکند نباتات اروپا به چهار منطقه تقسیم میشود: اول منطقه ٔ منجمد شمالی که از شمال سوئد و نروژ و روسیه تا اورال ممتد است. درخت در آن بهیچ وجه یافت نمیشود و بادهای شمالی مقدار جزئی نباتات آنرا که چمن زارهای پست و خزه است خشک و زرد میکند و آن اراضی را توندرا می گویند.دوم منطقه ٔ معتدله ٔ سرد که به مواقع جنگلی و چمنزارو استپ تقسیم می شود جنگلهای آن قسمت عمده نباتات اروپا را تشکیل می دهد و از حدود جنوب توندرا شروع شده و تقریباً تا 45 درجه ٔ عرض شمالی ختم می شود و دارای درختهای کاج و سرو و چنارو لبلاب و زیتون و بلوط و درخت گردو است. در جنوب جنگلها قسمت چمنزار است که در بعضی نقاط مثل حدود بحر خزر ریگزار و شوره زار و در برخی نقاط مثل خاک سیاه روسیه حاصلخیز و مفید است و در نقاط دیگر چراگاههای طبیعی را تشکیل میدهد. سوم منطقه معتدله ٔ گرم که شامل نقاط جنوبی اروپا است و دارای نباتات گرمسیر از قبیل مو و مرکبات و زیتون و انجیر و توت می باشند و فلات های مرتفعه آن چمنزار است (فلات اسپانی). چهارم منطقه ٔکوههای مرتفعه - که دارای نباتات مناطق مختلفه است و از 2700 گز به بالا مجاور منطقه ٔ برف و یخ دائمی لیشن مشاهده می شود.
حیوانات آن: کلیهً حیوانات اروپا بدو منطقه تقسیم میشود: اول منطقه ٔ قطبی که درجه ٔ حرارت متوسط حرارت آن صفر است دارای حیوانات سردسیری از قبیل گوزن و خرس سفید و خرگوش و روباه سفید و موش قطبی و قاقم است. دوم منطقه ٔ تحت قطبی که قسمت شمال آن دارای گوشتخوارهای متوسط و هوام خوار از قبیل گراز و گوزن و غزال و گرگ و روباه و راسو و خرگوش و جوجه تیغی و موش کور و حیوانات بسیار دیگر است و در مواقع مختلفه آن حیوانات بسیار دیگر یافت شود مثل مرال و موش (جلگه ها و ریگزارها) و خرس خاکستری و گربه ٔ وحشی و آهو و عقاب و کرکس (کوهها و فلاتها). دیگر حیوانات جنوبی اروپا که حیوانات آن گرمسیری است از قبیل کفتار و شغال و هوام مثل ملخ و جوجه تیغی و بعضی اقسام خزنده.
معادن اروپا: معادن اروپا بسیار است ولی توانائی برابری با معادن آسیا و امریکا ندارد. معادن عمده ٔ آن نفط و آهن و زغال سنگ آن چندان فراوان نیست ولی خوب استخراج شده و بهمین جهت است که ذغال اروپا بیشتر از سایر قطعات بمصرف میرود معادن آن درحدود غربی اروپا در کوههای عصر اول است (انگلیس و شمال فرانسه و جنوب بلژیک و شمال آلمان) علاوه بر این بعضی معادن مس و روی و طلا و طلای سفید در حدود اروپای شرقی مشاهده میشود ولی چندان قابل ملاحظه نیست.
جغرافیای سیاسی اروپا
جمعیت: مزایائی که از حیث وضع طبیعی برای اروپا ذکر کردیم باعث کثرت جمعیت آن گردیده است در قدیم چون طوایف مختلفه ٔ آسیا از هر جهت وسائل زندگانی را در اروپا سهل و آسان و فراهم میدیدند بدانجا هجوم می آوردند و در قرون اخیره هم ترقی صنعت و تجارت و پیشرفت امور معیشت و کلیهً درجه ٔ عالی تمدن آن ازدیاد جمعیت اروپا را سبب شده است جمعیت اروپا قریب 500 میلیون تن است و اگرچه از حیث جمعیت در درجه ٔ دوم واقع است و آسیا با وسعت بسیار دارای هشتصد میلیون است ولی نسبت بسایر قطعات عالم جمعیت آن بسیار زیاده تر است. جمعیت اروپا در هرهزار گز مربع پنجاه تن است در صورتی که در آسیا نوزده تن است ولی جمعیت اروپا بطور تساوی و تناسب در نقاط مختلفه ٔ آن تقسیم نشده و کلیهً حدود غربی و مراکزصنعتی آن از حدود شرقی و مراکز زراعتی و نقاط کوهستانی بیشتر جمعیت دارد و بطوری زندگانی در نقاط صنعتی مخصوصاً در گلاسکو بسختی میگذرد که اهالی مجبورند قوت لایموت خود را از خارج تهیه کنند.
نژادهای عمده ٔ اروپا: نژاد اهالی اروپا مختلف و مخلوط است و در ازمنه ٔ ماقبل تاریخ نژادهای هند و اروپائی یا آریائی از آسیا و قفقاز به آنجا مهاجرت کرده بوضع بربریت در غارها و روی دریاچه ها و بالاخره در بناهائی که از سنگ تهیه میکردند با آلات سنگی و فلزی زندگانی میگذرانیدند و بعدها طوایفی به اسم سِلت از آسیا به اروپا مهاجرت کرده و طوایف قدیم را مغلوب ساخته خود بجای آنان در آنجا اقامت کردند و همین قسم گلواها و ژرمن ها و اسلاوها و فینواها و بعدها هون ها و مغولها و ترکها بشکل طوایف فاتح و جنگجو به اروپا هجوم آورده و طوایف سابق را بزوایا و نقاط دورافتاده ٔ اروپا راندند و هر طایفه که نمی توانست سابقین خود را مغلوب سازد در حدود شرقی اروپا متفرق میگردید مانند اسلاوها و ترکها. کلیهً اهالی اروپا بدو نژاد عمده تقسیم میشوند: اول - نژاد سفیدیا هند و اروپائی که آن هم بسفید پوست و گندم گون تقسیم میشود. نژاد آریائی سیاه چهره در جنوب و مرکز اروپا سکنی دارند اسپانی و پرتقال و بالئار و کُرس وساردنی و ایطالی و سیسیل در جنوب شط رُن و سویس ومشرق و مرکز فرانسه. قد آنها پست (یک گز و 62 صدم گز) و دارای سری طویل و موهای سیاه و پوستی گندمگون یا مایل بسیاهی هستند. نژاد سفید پوست در مشرق و شمال اروپا سکنی دارند مرکز و شمال روسیه دارای سری مدورو قامتی متوسط و چهره ٔ پهن و چشمهای خاکستری یا آبی میباشند ولی در شمال (سوئد و نروژ و شمال انگلیس و هلاند) دارای قامتی طویل (یک گز و 73 صدم گز) و موهائی زرد یا خرمایی رنگ و سری طویل و چشمهای آبی و پوستی سفید هستند. عده ای از نژاد سامی که یهود هستند جزونژاد سفید محسوب میشوند، ولی پوست بدن آنها قدری تیره است. طوایف مزبور در تمام ممالک اروپا مخصوصاً دررومانی و جنوب غربی روسیه پراکنده اند. دوم نژاد زردکه در حدود شمالی و شرقی و جنوب شرقی سکنی دارند و عبارت از لاپنها و سامویدها و فینواهای شمال شرقی ومجارها و بلغارها و ترکهای عثمانی و تاتارهای حوالی وُلگا که موسوم به کالموک میباشند.
زبانهای عمده ٔ اروپا: زبانهای عمده ٔ متداوله ٔ در اروپا دو زبان است، یکی زبان هندواروپائی که زبان عده ٔ کثیری از ساکنین اروپاست، دیگر زبان اورال - آلتائی. زبان هند و اروپائی بسه رشته عمده منشعب میشود: اول - زبان رومانی که چنانکه از نام آن استنباط میشود زبانی است که رومیان قدیم تکلم میکردند و مخلوط بزبان یونانی و لاتینی است. و در این زبان رشته های بسیار دیده میشود که عمده ٔ آنها در اروپای غربی تکلم میشود و عبارتست از پرتقالی و اسپانیولی و فرانسوی و ایطالیائی و رومانی و یونانی و آلبانی (دو زبان اخیر مخصوصاً مشتق از زبان یونانی قدیم است) و عده ٔ تکلم کنندگان زبان مزبور 110000000 است. دوم زبان ژرمنی که اصل و ریشه ٔ بعضی زبانهای دیگر است و از آنهم زبانهای مختلف مشتق گردیده است مثل زبان آلمانی (در آلمان و اطریش و قسمتی از هنگری ترانسیلوانی و لهستان تکلم میشود) که بدو جزءمنقسم میشود: یکی زبان آلمانی علیا که زبان ادبی و معمول نویسندگان است و در جنوب تکلم میشود دیگر زبان آلمانی سفلی که در جلگه های شمالی تکلم میشود و زبان انگلیسی و هلندی و فلاماند از آن مشتق میباشند. زبان انگلیسی ابتدا در قرن ششم از آلمان شمالی بانگلیس نقل شده و با زبان فرانسه مخلوط گردیده، زبان کنونی انگلیس را تشکیل داده است و زبان انگلیسی امروز در جنوب افریقا و شمال آمریکا و استرالیا و اغلب جزایر معمول است و عده ٔ متکلمین آن 150000000 است دیگر از مشتقات زبان آلمانی سفلی زبان اسکاندیناویست که در سوئد و نروژ و دانمارک تکلم میشود متکلمین زبان ژرمن و مشتقات آن در اروپا 130000000 است. سوم زبان اسلاو که آنهم مشتقات زیاد دارد وعمده ٔ آن زبان روسی است، دیگر زبان چک که در بوهم معمول است و زبان لهستانی در لهستان و زبان صرب کرآت در جنوب بالکان و زبان بلغاری در بلغارستان و متکلمین آن 110000000 است. دیگر از زبانهای هند و اروپائی زبان سلت است که در برتانی فرانسه و ایالت گال وایرلاند انگلیس تکلم میشود و زبان لیتوانی و لت که در حدود شرقی بحر بالتیک معمول است. زبان اورال و آلتائی زبان زرد پوستهای اروپاست و متکلمین آن ترکان و مجارهای هنگری و فنلاندیها و لهستانیها و لاپُن ها و ساموئدیها و تاتارهای شرقی روسیه و غیره است.
مذاهب عمده ٔ اروپا: مذاهب عمده ٔ اروپا بت پرستی و مذهب یهود و اسلام و عیسویت است. لاپُن ها و سامویدهای شمالی بت پرست هستند. پیروان مذهب یهودکه همان بنی اسرائیلی ها باشند بعده ٔ شش میلیون 6000000 در تمام اروپا متفرقند. پیروان مذهب اسلام 5000000در بالکان و حدود اورال میباشند. بقیه ٔ ساکنین اروپا عیسوی مذهبند و مذهب عیسوی هم به کاتولیک که پاپ را رئیس مذهب میدانند و پرتستان تقسیم میشود: پرتقال و اسپانی و ایرلاند و فرانسه و ایطالی و اطریش و لهستان کاتولیکند و عده ٔ آنها 100000000 است. مذهب پرتستان هم بشعب زیاد از قبیل کالونی و لوتری و غیره تقسیم میشود و پیروان آن در انگلیس و اسکاندیناوی و هلند و آلمان شمالی و سویس و هنگری میباشند. عده ٔ آنان 11000000 است. مذهب ارتدکس در روسیه و بالکان معمول است و عده ٔ آن 115000000 است.
ممالک اروپا: اروپای پس از جنگ جهانگیر دوم (1939- 1945 م.) شامل ممالک ذیل است: آلبانی، آلمان شرقی، آلمان غربی، اتریش، اسپانیا، انگلستان، ایتالیا، ایرلاند، بلژیک، بلغارستان، ترکیه (اروپا)، چکوسلواکی، دانمارک، روسیه (اروپا) (که در جنگ اخیر قسمتی از مشرق لهستان و ممالک مجاور دریای بالتیک بدان ضمیمه شده)، رومانی، سوئد، سویس، فنلاند، لهستان، نروژ هلند، یوگوسلاوی، یونان، و چند ناحیت کوچک مستقل.


بزرگ

بزرگ. [ب ُ زُ] (ص) ضد خرد. (شرفنامه ٔ منیری). ضد کوچک. (آنندراج). نقیض کوچک. (ناظم الاطباء) (برهان). مقابل کوچک، چنانکه کلان مقابل خرد و درشت مقابل ریز و کبیر مقابل صغیر. مقابل خرد. اکبر.جلیل. ضخم. (یادداشت بخط دهخدا). عَبَنبل. نعند. (منتهی الارب). شریف. (المنجد). جحادر. (تاج العروس). عِنک. عَنْجَج. کمره. ارزب. اجسم. جسیم. جزیل. مثیل. جُلال. اعظم. عظیم. جنادل. (منتهی الارب):
وامی است بزرگ شکر او بر تو
بگذار بجد و جهد وامش را.
ناصرخسرو.
و بر ایشان که مانده اند ستمهای بزرگ است از حسنک و دیگران. (تاریخ بیهقی).
- شاش بزرگ، در تداول خانگی، مقابل شاش کوچک. (یادداشت بخط دهخدا). رجوع به شاش شود.
|| شریف. رئیس. با شأن و عظمت و شوکت. (ناظم الاطباء). نامور. معنون. رئیس. سر. معظم. جلیل. (یادداشت بخط دهخدا). عظیم. کبیر. (ترجمان القرآن ترتیب عادل بن علی):
بزرگان جهان چون گردبندن
تو چون یاقوت سرخ اندر میانه.
رودکی.
چون جامه ٔ اَشَن به تن اندر کند کسی
خواهد ز کردگار بحاجت مراد خویش
گر هست باشگونه مرا جام ای بزرگ
بنهاده ام دعای ترا بنده وار پیش.
رودکی.
بزرگان گنج سیم و زر گوالند
تو از آزادگی مردم گوالی.
طیان.
بزرگ باش و مشو تنگدل ز خردی کار
که سال تا سال آرد گلی زمانه ز خار.
ابوحنیفه ٔ اسکافی.
به ایرانیان گفت کآن پاک زن
مگر نیست با این بزرگ انجمن.
فردوسی.
بزرگ است و پور جهان پهلوان
هشیوار و بارای و روشن روان.
فردوسی.
چنین داد پاسخ که خاقان چین
بزرگ است و با دانش و آفرین.
فردوسی.
دگرباره گفت این بزرگان چین
تگینان و گردان توران زمین.
فردوسی.
بزرگ آن نباشد که شاه و سترگ
بزرگ آنکه نزدیک یزدان بزرگ.
اسدی.
هر بزرگی که بفضل و بهنر گشت بزرگ
نشود خرد به بد گفتن بهمان و فلان.
فرخی.
من تنگدلی پیشه نگیرم که بزرگان
کس را ببزرگی نرسانند بیکبار.
فرخی.
هر کس از این حکایت بتواند دانست که این چه بزرگان بوده اند. (تاریخ بیهقی ص 175).
چنین کنند بزرگان، چو کرد باید کار. عنصری (از تاریخ بیهقی ص 692).
در این دنیای فریبنده ٔ مردمخوار چندانی بمانم که کارنامه ٔ این خاندان بزرگ را برانم. (تاریخ بیهقی ص 393). اگر بزرگی و محتشمی گذشتی وی بماتم آمدی. (تاریخ بیهقی ص 364).
بزرگ نیست بدنیا بنزد او مگر آنک
عِمامه و قصب و اسب و سیم زر دارد.
ناصرخسرو.
جز براه سخن ندانم من
که حقیری تو یا بزرگ و خطیر.
ناصرخسرو.
بس که بزرگان جهان داده اند
خردسران را شرف جاودان.
خاقانی.
پسر گفتش آخر بزرگ دهی
بسرداری از سربزرگان مهی.
(بوستان).
شنیدم گوسفندی را بزرگی
رهانید از دهان و دست گرگی.
(گلستان).
بدان را نیک دار ای مرد هشیار
که نیکان خود بزرگ و نیکروزند.
(گلستان).
بزرگش نخواننداهل خرد
که نام بزرگان بزشتی برد.
(گلستان).
مگر عذرم بزرگان درپذیرند
بزرگان خرده بر خردان نگیرند.
؟
- بزرگ لشکر، امیر و فرمانده آن:
بزرگان لشکر همی پیش خواند
ز مهرک فراوان سخنها براند.
فردوسی.
بفرمود تا جهن رزم آزمای
شود با بزرگان لشکر ز جای.
فردوسی.
|| مهم.بااهمیت. معتبر:
بزرگ آن کسی کو بگفتار راست
زبان را بیاراست و کژّی نخواست.
فردوسی.
کار صالح بن نصر به بست بزرگ شد بسلاح و سپاه و خزینه و مردان. (تاریخ سیستان).حدیث لیث بر طاهر بزرگ همی گرانید. (تاریخ سیستان).فتنه بزرگ شد. (تاریخ سیستان). و ناصحان وی بازنمودند که غور و غایت این حدیث بزرگ به این یک ناحیت بازنایستد و وی را آرزوهای دیگر خیزد. (تاریخ بیهقی). خوردنیها بصحرا... پیش آوردندی و نیز میزبانیهای بزرگ کردی. (تاریخ بیهقی). آن معتمد... چیزی در گوش امیربگفت... و امیر خرم گشت... گمان بردیم که سخت بزرگ چیزیست. (تاریخ بیهقی). و گفتند که امیر در بزرگ غلطافتاده و پنداشته است که ناحیت و مردم این بر این جمله است که دید. (تاریخ بیهقی). گفته اند هر کس بخدمت پادشاه بزرگ شوند و پادشاه بصحبت اهل علم. (عقدالعلی).
- اثر بزرگ، اثر مهم و عظیم: اثرهای بزرگ نمود تا از وی بترسیدند. (تاریخ بیهقی).
- بزرگ شدن کاری، سخت و دشوار شدن آن. (یادداشت بخط دهخدا).
- بلای بزرگ، بلای سخت و عظیم و مهم:
دشمن خرد است بلای بزرگ
غفلت از او هست خطای بزرگ.
نظامی.
- پادشاه بزرگ، پادشاه مهم و باشوکت: از این پادشاه بزرگ سلطان ابراهیم آثار محمودی خواهند دید. (تاریخ بیهقی ص 392). بهرچه ببایست که باشد پادشاهان بزرگ رااز آن زیادتر بود. (تاریخ بیهقی).
- خاندان بزرگ، خاندان مهم و معتبر و جلیل: عزت این خداندان بزرگ سلطان محمود را نگاه باید کرد. (تاریخ بیهقی ص 392).
- خطای بزرگ، خطای مهم و عظیم: نصر احمد... گفت می دانم که اینکه از من میرود خطایی بزرگ است. (تاریخ بیهقی).
- خطر بزرگ، خطر عظیم. امر بزرگ و مهم: این خواجه... از چهارده سالگی باز... خطرهای بزرگ کرد. (تاریخ بیهقی).
- خلل بزرگ، خلل عظیم و مهم: چون دانست [آلتونتاش] که در آن ثغر بزرگ خللی خواهد افتاد... (تاریخ بیهقی).
- دائره ٔ بزرگ، دائره ٔ عظیمه: و بمیان هر دو قطب دائره ٔ بزرگ است. (التفهیم از یادداشت دهخدا).
- روز بزرگ، روز قیامت. (یادداشت بخط دهخدا):
وزین همه که بگفتم نصیب روز بزرگ
غدود و زَهره و سرگین و خون و پوکان کن.
کسائی.
وبیاموزانند ایمان آوردن به وی و به پیغامبران و به فریشتگان و به کتبها و روز بزرگ. (هدایهالمتعلمین).
- سربزرگ (بزرگی)، رئیس و ریاست. سرور. سروری. مقابل سرکوچک (کوچکی):
بدین سربزرگیش نامی کند.
نظامی.
- || با کله ٔ بزرگ:
کس از سربزرگی نباشد بچیز
کدو سربزرگ است و بیمغز نیز.
سعدی.
- شغل بزرگ، اشتغال مهم و عظیم: چون دولت ایشان را مشغول کرده است تا از شغلهای بزرگ اندیشه میدارند. (تاریخ بیهقی).
- کار بزرگ، کار مهم و عظیم: پدر ما خواست که وی را ولیعهدی باشد... ازبهر ما جان را بر میان بست تا آن کار بزرگ با نام ما راست شد. (تاریخ بیهقی). تا جهانست پادشاهان کارهای بزرگ کنند. (تاریخ بیهقی ص 392).
|| جلیل القدر: خداوند، بزرگ و نفیس است و نیست او را همتا. (تاریخ بیهقی). این پادشاه حلیم و صبور و بزرگ است. (تاریخ بیهقی).
- بزرگ همت، بلندهمت. آنکه همت عالی دارد: حاتم طایی را گفتند از خود بزرگ همت تر در جهان کس دیدی ؟ (گلستان).
|| بالغ. بحد رشد رسیده. (ناظم الاطباء). || کبیر در سن. (یادداشت بخط دهخدا). مسن. بزادبرآمده:
تهمتن به گرز گران دست برد
بزرگش همان و همان بود خرد.
فردوسی.
صفت ضمادی که ملازه ٔ کودکان و بزرگان بدان بردارند. (ذخیره ٔ خوارزمشاهی).
شاهدان زمانه خرد و بزرگ
چشم را یوسفند و دل را گرگ.
سنائی.
- آقابزرگ، خانم بزرگ، شخصی مسن و بزادبرآمده. لقب هر کسی است که هم نام جد اعلای خود باشد، در اصطلاح فارسیها و تهرانیها، مقابل آقاکوچک و خانم کوچک، آنکه هم نام جد خود باشد.
- خرد و بزرگ، صغیر و کبیر. عالی و دانی. وضیع و شریف. (یادداشت بخط دهخدا). همه ٔ مردم. عامه:
ستوده بود نزد خرد و بزرگ
اگر رادمردی نباشد سترگ.
رودکی یا فردوسی.
بمرز اندر آمد چو گرگ سترگ
همی کشت بی باک خرد و بزرگ.
فردوسی.
چون شدستند خلق غره بدوی
همه خرد و بزرگ و کودک و شاب ؟
ناصرخسرو.
- نیای بزرگ، پدربزرگ. جد. جد اعلا:
بجستم ز سلم و ز تور سترگ
همان کین ایرج نیای بزرگ.
فردوسی.
|| مِه: برادر بزرگ. (یادداشت بخط دهخدا). || مهین فرزند. || مرشد و ولی. || توانا. (ناظم الاطباء).
- آواز بزرگ، صدای بلند وقوی و درشت:
بهاران چو آید بکردار گرگ
بغرند بآوازهای بزرگ.
فردوسی.
|| کلان و فراخ. (ناظم الاطباء). وسیع:
برآورده ٔ سلم جای بزرگ
نشستنگه قیصران سترگ.
فردوسی.
نگه کن که شهر بزرگیست ری
نشاید که کوبند پیلان به پی.
فردوسی.
خواجه گفت ماوراءالنهر و قدس بزرگ است. (تاریخ بیهقی ص 343). و ریش بزرگ داشت چنانک همه ٔ سینه بپوشانیدی. (مجمل التواریخ).
- آوردگاه بزرگ، آوردگاه وسیع و عظیم:
نهادند آوردگاهی بزرگ
دو جنگی بکردار ارغنده گرگ.
فردوسی.
- ثغر بزرگ، ثغر مهم و وسیع: چون اندیشیدیم که خوارزم ثغری بزرگ است... و باشد که دیگران تأویلی دیگرگونه کنند. (تاریخ بیهقی).
|| عظیم الجثه. (ناظم الاطباء). جثه ٔبیش از حد عادی. (یادداشت بخط دهخدا): عمان مردی بود سفیدروی... فراخ پیشانی بزرگ و درازبالا. (مجمل التواریخ).
- سنگ بزرگ، وزنی از اوزان قدیمه. (یادداشت بخط دهخدا): اگر گویم هزارهزار من بسنگ بزرگ زر خدا آفریده بود که زیادت بود. (اسکندرنامه نسخه ٔ خطی سعید نفیسی).
|| بی پایان. (ناظم الاطباء). فراوان. بسیار:
بکین سیاوش سپاه بزرگ
فرستاد با کینه خواه سترگ.
فردوسی.
همان گردیه با سپاهی بزرگ
برفت از بر نامداری سترگ.
فردوسی.
پراکنده گشت آن سپاه بزرگ
ببخت جهاندار شاه سترگ.
فردوسی.
و غنائمی بزرگ بدست مسلمانان آمد. (تاریخ سیستان). و عبیداﷲبن ابی بکر را با سپاهی بزرگ بسیستان فرستاد و مالی بزرگ از ایشان بستد. (تاریخ سیستان). حرمت او بزرگ است. (تاریخ سیستان). و بوشکور خود را بدانش بزرگ در بیتی می بستاید وآن بیت اینست:
تا بدانجا رسید دانش من
که بدانم همی که نادانم.
(ازمنتخب قابوسنامه ص 42).
به مجلس از کف او خوردمی نبید بزرگ
بیاد خدمت درگاه میربار خدای.
فرخی.
- آفرین بزرگ، آفرین فراوان و بسیار:
همه خواندند آفرین بزرگ
سران سپه مهتران سترگ.
فردوسی.
|| کبیر. عظیم. (ناظم الاطباء) (یادداشت بخط دهخدا). اول. برتر:
دبیر بزرگ جهاندار شاه
بیامد بر پهلوان سپاه.
فردوسی.
|| خداوند. صاحب. پادشاه:
ای سر آزادگان و تاج بزرگان
شمع جهان و چراغ دوده و توده.
دقیقی.
|| نام مقامی از موسیقی. (برهان) (آنندراج) (ناظم الاطباء). نام پرده ای از دوازده پرده ٔ موسیقی. (یادداشت بخط دهخدا). نام یکی از دو نوع مقامه ٔ زیرافکند باشد:
نهاد بزرگ و نوای چکاو
از ایوان برآمد بخرچنگ و گاو.
؟ (از حاشیه ٔ فرهنگ اسدی نخجوانی).
|| گاو. (یادداشت بخط مؤلف).

بزرگ. [ب ُ زُ] (اِخ) (میرزا... قائم مقام) پدر میرزا ابوالقاسم قائم مقام موسوم به میرزا عیسی و مشهور به میرزا بزرگ. وزیر فتحعلی شاه قاجارو از ادیبان و منشیان عصر خود بود. و رجوع به سبک شناسی ج 3 و فهرست آن، و قائم مقام و میرزا بزرگ شود.

بزرگ. [ب َ رَ] (اِ) بزرک. تخم کتان. (ناظم الاطباء). دانه ایست که از آن روغن چراغ گیرند و بعربی کتان گویند. (آنندراج) (غیاث اللغات). رجوع به بزرک شود.

فارسی به انگلیسی

فارسی به ایتالیایی

فرهنگ عمید

بزرگ

دارای اندازه یا حجم زیاد، کلان: خانهٴ بزرگ،
بااهمیت، برجسته: رمان‌نویس بزرگ،
با سن بیشتر: برادر بزرگ،
دارای سن زیاد، بالغ،
سخت، شدید: رنج بزرگ، فاجعهٴ بزرگ،
شریف، محترم،
(اسم) رئیس، سرپرست،
(اسم) دارای مقام یا طبقۀ اجتماعی بالا: بزرگان شهر دور هم جمع شوند،
(اسم) (موسیقی) گوشه‌ای در دستگاه شور،
(قید) بادرشتی و گستاخی،

فارسی به عربی

فارسی به آلمانی

اروپا

Okzident [noun]

معادل ابجد

رشته‌‌کوه بزرگ اروپا

1375

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری